چيزى كه رفت رفت
دنبال چه مى گردى جايش، صدايش، ردپايش؟
چقدر اميدوار بودم
من بچه بودم يا او زود بزرگ شده بود
من را نديد
اين همه عشق را نديد
چشمانم مگرعينك دودى داشتند
يا چشمان تو ضعيف شده بود
چقدر بد است كه ديده نشوى بين آن همه
چقدر بد است كه اين همه فرياد به گوشت نرسيد
و من بايد اين همه خوشحال باشم كه تو مى آيى
بى آنكه مرا به شناسى
چقدر خوب است كه آمدى
چقدر خوب هست كه باز چشمانت را مى بينم
من هستم بى آنكه بشناسيم
تو هستى بى آنكه بدانيم
انگار از دو دنياى جدا هستيم
انگار ساعت هايمان با هم تنظيم نيست
راستى در دنياى تو ساعت چند است
فریاد خاموش
15 اردیبهشت 1396
كه ,تو ,آنكه ,ساعت ,مى ,بى ,است كه ,تو ساعت ,ساعت چند ,بد است ,بى آنكه
درباره این سایت